loading...
سایت ماه ترین ها
آخرین ارسال های انجمن
SANAZ بازدید : 320 چهارشنبه 30 مرداد 1392 نظرات (0)

به زن به لبخندی که نداشت نگاه می کنم.از توی اینه با چشم های شیشه ای بی حالت نگاهم می کند.می گویم: چیزی شده؟
می گوید:انگاری لبام مال خودم نیستم نگا کن
دست می کشد روی لب هاش برمی گردد سمت من و می گوید:ببین انگاری خنده ام مال خودم نیست
گیج نگاهم می کند و انگار کسی به سینه ام چنگ می زند.لبخند را زورکی می چسبانم روی بی فرمی لب هام و می گویم:
من که تغییری نمی بینم مثه همیشه ای
چیزی نمی گوید.از اتاق رد می شود مثل بی وزن ترین پر توی دنیا!
و من عجیب این زن غمگین را میشناسم.این که سایه اش بال هایی دارد به وسعت ارزوهاش و جسم اش خموده تر از رساندنش به مقصد است. این زنی که روحش بی قراری می کند توی تنگی استخوان های تنش. من این زن را می شناسم.من این زن بی لبخند را که هرروز جلوی اینه خودش را می اراید با ان رژ لب های تند قرمز رنگ برای کسی که نمیداند کیست،میشناسم.
من تمام این زن های غمگین را میشناسم اینهایی که درونشان یک دختر بچه دارند با موهای دم اسبی یا دو طرف بافته شده اینهایی که دلشان غنج می زند برای زانوی مادر که سر رویش بگذارند و از لباس عروسشان بگویند توی اینده هایی که روشن می بینندشان.اینهایی که عاشق بوی خستگی تن پدرهاشان هستند با ان دست های خشن نا مهربان!من تمام این دختر بچه های بی لبخند مهربان را می شناسم اینها که قلبشان را هی وصله پینه می زنند و توی روشنایی ضعیف زیر دوش های اب بی صدا اشک می ریزنند و اه می کشند و هیچ کس نمی فهمد این گل انداختن گونه هاشان از داغی خشم بی صدای درونشان است نه از داغی اب حمام!!
من این زن های غمگین بی پناه را می شناسم که دستهاشان کوتاه است از ضریح مرمرین عشق.اینها که همیشه مادرند اینها که همیشه مادر بوده اند برای همه ی مردهای زندگیشان و من چقدر می خواهم ،خنده هایشان را بی ترس، بی دلهره ی فردای ناپیدا. چقدر دل تنگم برایشان.
 
شعر نوشت:
اون گوشه داره اشک می ریزه
می دونه که رو گریه حسّاسم
بوی تنش تو خونه پیچیده
من، این زن ِ غمگینو میشناسم
می شینه پیشم مثل هر روز و
با قرص و بوسه فال می گیره!
می گم: نمی فهمی دوسِت دارم؟
می گه: برای عاشقی دیره
میگه که دنیا جای خوبی نیست
هر کی که می فهمه غمی داره
می گم برای عشق، این خونه
دیوارهای محکمی داره
ترساشو می چینه توی ساکش
من مشت می کوبم به آینده
می گه: می دونی خیلی دیوونم!
می بوسمش تو گریه و خنده
می بینمش که سمت در می ره
با چشم های قرمز ِ خونی
می گه تو حرفامو نمی فهمی
می گه تو دردامو نمی دونی
هر صبح که پا می شم از کابوس
خوابیده تو آغوش و احساسم
می ره که توی گریه برگرده
من این زن غمگینو میشناسم
+سید مهدی موسوی
 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت ماه ترین ها,ماه ترین ها98,ماه ترین98,ماه ترین,ماه ترین ها,ماه ترینها,ماهترین ها
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1324
  • کل نظرات : 195
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 700
  • آی پی امروز : 213
  • آی پی دیروز : 248
  • بازدید امروز : 568
  • باردید دیروز : 1,303
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 3,862
  • بازدید ماه : 27,767
  • بازدید سال : 114,447
  • بازدید کلی : 2,922,687
  • سئو سایت
    SEO Reports for ccfun.ir